دنیای "کوچک" من

ماجراهایی نه خیلی نزدیک.. نه خیلی دور..

دنیای "کوچک" من

ماجراهایی نه خیلی نزدیک.. نه خیلی دور..

سلام خوش آمدید

۲ مطلب با موضوع «بر اساس واقعیت» ثبت شده است

سلام 

ادامه از قسمت 1: 

- ازش خواستم یکم بیشتر در مورد رفتار طرف مقابل که فکر میکنه عجیبه برام حرف بزنه. یکی از چیزایی که قسمت قبلی هم نوشتم، این بود که ریکشن یا جوابی به بعضی پیام ها نمیداد. مثلا وقتی مینوشته حالم بده یا ناراحت شدم و..، اون دختر هیچی نمیگفته، نه نگرانی ای، نه پیشنهادی، نه حرفی و خلاصه هیچی. یا مثلا وقتی بهش میگفته مزاحم شدم، طرف نمیگفته خواهش میکنم، مراحمین ! البته من بهش گفتم که این خیلی غیر عادی نیست، ممکنه بخاطر عدم صمیمیت بوده باشه، ولی اون میگفت که آخه تا این حد ؟! خب واقعیتش از نظر منم یکم غیر عادی بود، اینا یه بخشیش صرفا صمیمیت نیست، بلکه احترام گذاشتن به طرف مقابله. همچنین گفت یه بار یه بحثی بینمون شد و من چون بیرون بودم، با حال بدی رفتم خونه و حتی این حال بد جسمی رو هم به اون طرف مقابل گفتم. میگفت وقتی رسیدم و حالا تا شب که خوابم ببره، هیچ پیامی نیومد که فلانی، مُردی ؟ زنده ای و...؟ هیچی...! خب هر کسی اینارو بخونه، به این پسر میگه احتمالا تو فقط یک سرگرمی برای اون بودی و بس..، اهمیت زیادی براش نداشتی که پیگیرت باشه، شایدم خوشبینانه اش این باشه که اون دختر سعی داشته فضای رابطه رو خیلی رسمی و خشک نگه داره، چون طبق گفته ی خودش، هدفش از رابطه فقط یه صحبت ساده بوده. 

- یکی از چیزایی که تعریف میکرد و برای من جالب بود، صحبت بینشون در مورد برخی مسائل اعتقادی بود. میگفت وقتی از اون دختر میپرسیدم که نظرتون در مورد فلان مسئله چیه، فقط میگفته من صحبتی نمیکنم ! میگفت چندین بار با روش های مختلف همچین چیزی پرسیدم ولی هر بار با حالتی از ناراحتی یا عصبانیت، جواب منو میداد. یا کلا میگفت علاقه ای ندارم صحبت کنم. خب من بهش گفتم احتمالا اون مخالف هست، یعنی عقیده ای در این رابطه نداره و چون میخواد بحث و اینا شکل نگیره، هیچی نمیگه. بنابرین تو باید در نظر بگیری که تو این مورد با هم اختلاف نظر دارید. 

- آقا من نمیفهمم، چه اصراریه بعضی روابط که انتهایی به جایی نداره، ادامه پیدا کنه. بله، واقعیتش اینه که تنها بودن سخته، اینکه همدم و هم صحبت نداشته باشی سخته، اینکه محبت نبینی و کسی نباشه بهش محبت کنی سخته و خیلی چیزای دیگه. ولی آیا این دلیل میشه که با هر کسی وارد هر نوع رابطه ای بشه آدم ؟ واقعیتش اینه که تو جامعه ما و شاید همه دنیا، طبیعتا زیاد پیش میاد آدما بخاطر تنهاییشون، یا شرایط روحیشون و...، وارد رابطه های اشتباه بشن. رابطه ی اشتباه، یعنی رابطه ای که داخلش بحث و جدل هست و انتهای مشخص و هدف مشخصی نداره. این رابطه میتونه به آدم ها، آسیب مختلفی بزنه که بعضی وقتا جبران ناپذیره. طبیعتا برای این دختر قصه ی ما هم، این پسر، مورد مناسبی نبوده، پس میشه دوطرفه به قضیه نگاه کرد. 

- آخرش اینکه، میگفت یه بار بینمون صحبت در مورد گذشته ی اون دختر شد و من سوالاتی رو پرسیدم و همینطوری در مورد درسش و ازدواجش و .. صحبت میکردم، تا اینکه یه جا اون دختر بهش میگه شما منو میشناسید و آشنایید ؟! این پسر هم بهش میگه بابا من از کجا باید شمارو میشناختم وقتی شما اولین بار به من پیام دادی ؟؟ و یه سری دلایل دیگه.. خلاصه بازم اون دختر این حرفو تکرار میکنه و اصرار داره که این پسر از طرف کسیه.. وقتی صحبتمون به اینجا رسید، بهش گفتم خواهش میکنم این ارتباط رو تموم کن، چون هیچ فایده خاصی نداره و صرفا احتمالا یه سرگرمی بوده و اشتباهه، چرا که باعث اعصاب خوردی میشه. 

- یه نکته ی مهم تو اتمام رابطه ها، پاک کردن رد پاها و راه های ارتباطیه. یعنی اگر ازش عکس، اسکرین شات، نوشته و.. چیزی هست، باید پاک بشه..، قدم زدن تو اون خاطرات باعث میشه آدم بخواهد برگرده به اون شرایط.. که میدونیم تهش جز حس پشیمونی، چیزی نداره. سختیش میدونید کجاست، اینکه گاهی وقتا ماها حتی نمیتونیم به این خاطرات نزدیک بشیم که پاکشون کنیم، که نگذاریم برامون یاداوری ایجاد کنه.. اما باید این کارو کرد.. باید راه ارتباطی رو هم قطع کرد. فقط در موارد خاصه که پیشنهاد میشه برخی حرفا و پیام ها و.. باقی بمونه که اونم مربوط به همچین روابطی نیست. 

- اینجا بود که ماجرای 2 هفته ای M&M تموم شد و هر کدوم رفتن سر خونه زندگی خودشون. دوره سوگ فکر نکنم برای اون دختر وجود داشته باشه (با توجه به رفتارش در رابطه) ، ولی این پسر کمی دلش گرفته بود.. عجیب نیست.. وابستگیه.. وابستگی.. 
 

  • ۱ نظر
  • ۰۷ فروردين ۰۳ ، ۰۲:۲۹
  • محـ ـمد

سلام

شاید برای نوشتن کاملش وقت کافی نباشه، بخاطر همین نوشتم قسمت 1 

- بعد چند وقت تونستم بشینم جدی باهاش صحبت کنم، راجع به اتفاقاتی که اخیرا براش افتاده و به نظرم نیاز به یه صحبت جدی داشت ! میگفت تو یه پلتفورم مجازی، یه دختر به صورت اتفاقی بهش پیام داده و خلاصه شروع کردن با هم صحبت کردن. میگفت براش جالب بوده چون پروفایل خودش هیچ چیز خاصی نداشته و اکانتشم پرایوت بوده. میگفت وقتی از اون طرف میپرسیده چرا به من پیام دادین، جوابشو نمیداده ! خلاصه با هم صحبت کرده بودن و دیده بود که عه ! اینا تقریبا از یه محل تو تهران هستن. یعنی فاصله خونه هاشون از همدیگه شاید 5 دقیقه بود. اینکه اتفاقی دو نفر اینطوری با هم شروع به صحبت کنن عجیبه. خودش نزدیکای 30 و اون دختر 25 سالش بود. و اتفاق بد اینکه اون دختر سابقه طلاق داشت.

- خب میشناسمش که خیلی اهل رل و مل و این حرفا نیست و چند وقتیه کلا تو فکر ازدواج و اینا هست، اما شاید چون شرایطش اوکی نیست، اعتماد به نفس لازم رو نداره که این بده ! بعد دیگه شروع کرده بود باهاش صحبت کردن و میگفت این عجیب ترین دختری هست که تو زندگیم دیدم. برام جالب شد. میگفتم خب بیشتر بگو ! میگفت اصلا به هیچ نوع شوخی ساده و پست هایی که براش میفرستاده، ریکشن خاصی نشون نمیداده. خیلی کم. میگفت که من شک کردم شاید من یکی از 10 نفر لیستشم که داره حرف میزنه ولی طرف مقابلش انکار میکرده. میگفت اصلا اهل خنده و اینا نبود. خیلی از حرفایی که میزدم و تو جامعه عادی بوده، براش نا مفهوم بوده. من بهش گفتم شاید اون طرف مشکل خاصی داره و تو نمیتونی بفهمی و شاید کلا مقدار هوشش کم هست، ولی ندای درونی مثل همیشه میگه قضاوت اشتباه هست تا جایی که تو بتونی به طور دقیق از همه چیز خبردار بشی. 

- خلاصش اینکه میگفت یکم با هم بیشتر آشنا شدیم و خیلی به درد هم نمیخوردیم. یعنی حالا از نظر برخی مسائل فکری و اعتقادی و..، حتی میگفت بعضی جاها یهو یه سری حرفایی میزد که بدجور میخورده تو ذوقش ! و میخواسته همونجا تموم کنه همه چیز رو. ولی یک عامل اصلی باعث میشده به فکر پایان رابطه نیوفته، اونم چی، تنهایی ! :( و حتی بعد یه دعوای یکم جدی، بازم برگشته بود و باهاش صحبت کرده بود.

- اینو بدونید، رابطه ای که خودت با شرح دلایل برای طرف مقابل تموم کردی، ولی باز برگشتی، قراره یه ضربه ی بزرگ تری اینبار بهت بزنه ! 

- میگن هر جای رابطه وقتی از طریق منطق و عقلت به این نتیجه رسیدی که ادامه اش اشتباهه، به هر دلیل دیگه ای که ادامه بدی، در حق خودت و اون طرف، بدی کردی. کمترین عارضه این رابطه ها، وابستگیه. 
 

پ.ن: M&M - اول اسم هردوتاشون 

  • ۱ نظر
  • ۰۶ فروردين ۰۳ ، ۰۵:۴۰
  • محـ ـمد

لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ

////////

هر کسی از یار،
چیزی خواست هنگام وصال..
من به محض دیدن او،
خاطرش را خواستم..

////////

اﯼ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﻫﺎﯼ ﺁﺗﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ،..
ﺩﻝ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﻣﺎ ﺷﻘﺎﯾﻘﯽ ﺍﺳﺖ..
ﮐﻪ ﺩﺍﻍ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ،..
ﺁﯾﺎ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻧﯿﺰ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﯿﺪ..
ﮐﻪ ﺑﻠﺒﻠﯽ دیگر در وصف ما،..
سرود شهادت بسراید ؟..

////////

❤️ اِنَّ الحسینَ
مِصباحُ الهُدی
و سَفینةُ النَجاة ❤️

والسلام

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
آخرین مطالب
پیوندها